طبیعت و آفرینش
رنگ ها را تو به جهان بخشیده ای
گر نبودی تو،
بی گمان سیاه و سفید می ماند
این جهان….!
رنگ ها را تو به جهان بخشیده ای
گر نبودی تو،
بی گمان سیاه و سفید می ماند
این جهان….!
قدر جوانی
کنون قدر جوانی را بدانید
به عیش ونوش زمان را بگذرانید
بکن شادی تورا باغم چه کاراست
غم وشادی روال روزگار است
نسیمآسا دمی بر سبزه بنگر
گهی برگل ؛گهی بر لاله بنگر
گهی با مهربانان همزبان شو
گهی با دشمنان هم مهربان شو
بقای عمر را وقت آن قَدَر نیست
چوفصل گل صباحی بیشتر نیست
✍عالیه کشاورز؛ شاعر دامغانی
من تا الان نمیدونستم مثنوی هفتاد من چیه …!؟
فکر میکردم به خاطر طولانی بودن یا وزین بودن مثنویه!!!
ولی این شعر مولوی داستان هفتاد من مثنوی را برای شما و من روشن میکنه …
فوق العاده است ،
مثنوی هفتاد “من” مولوی:
مَن(1) اگر با مَن(٢) نباشم میشَوَم تنهاترین
کیست با مَن(٣) گر شَوَم مَن(4) باشد از مَن(5) ماترین
مَن(6) نمیدانم کیاَم مَن(٧) لیک یک مَن(٨) در مَن(٩) است
آن که تکلیف مَنَ(١0) اَش با مَن(١١) مَنِ(١٢) مَن(١٣) روشن است
مَن(١4) اگر از مَن(١5) بپرسم ای مَن(١6)دیدهای ای همزاد مَن(١٧)
ای مَنِ(١٨) غمگین مَن(١٩) در لحظههای شاد مَن(٢0)
هرچه از مَن(٢١) یا مَنِ(٢٢) مَن(٢٣) در مَنِ(٢4) مَن(٢5) دیدهای
مثل مَن(٢6) وقتی که با مَن(٢٧) میشوی، خندیدهای
هیچ کس با مَن(٢٨) چنان مَن(٢٩) مردم آزاری نکرد
این مَنِ(٣0) مَن(٣١) هم نشست و مثل مَن(٣٢) کاری نکرد
ای مَنِ(٣٣) با مَن(٣4) که بی مَن(٣5) مَن(٣6) تر از مَن(٣٧) میشوی
هرچه هم مَن(٣٨) مَن(٣٩)کنی، حاشا شوی چون مَن(40) قوی
مَن(4١) مَنِ(4٢) مَن(4٣) مَن(44) مَنِ(45) بیرنگ و بیتأثیر نیست
هیچ کس با مَن(46) مَنِ(47) مَن(48) مثل مَن(49) درگیر نیست
کیست این مَن(50)؟ این مَنِ(51) با مَن(52) زِ مَن(53) بیگانهتر
این مَنِ(54) مَن(55) مَن(56) کُنِ از مَن(57) کمی دیوانهتر؟
زیر بارانِ مَن(58) از مَن(59) پُر شدن دشوار نیست
ورنه مَن(60) مَن (61) کردنِ مَن(62) از مَنِ(63) مَن(64) عار نیست
راستی… این قدر مَن(65) را از کجا آوردهام!؟
بعد هر مَن(66) بار دیگر مَن(67) چرا آوردهام!؟
در دهانِ مَن(68) نمیدانم چه شد، افتاد مَن(69)
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من(70)…!!!
🌹 🌷 🌺 🌹 🌷 🌺