دل نوشته من
دل تنگی آدم را بیحوصله، گاه عصبانی، گاه بیرمق، گاه حیران، گاه مضطرب میکند. خواه این دلتنگی بخاطر انتظار طولانی به وجود بیایید، خواه بخاطر از دست دادن عزیزی، خواه به خاطر برآورده نشدن آرزوهایت، خواه به خاطر دیدن قاب عکس نزدیکانت، خواه به خاطر نرفتن به یک سفر زیارتی و سیاحتی، خواه به خاطر از دست رفتن سلامتی عزیزانت، خواه به خاطر اینکه وضع معیشتیات جوابگو زندگیت نیست، باشد فرقی ندارد.
هر کس بنا به هر دلیلی که دل تنگ باشد، بغض، اشک و حسرت بر دلش سنگینی میکند. بچه که بودم اگر کسی میگفت دلم برایت تنگ شده معنایش را نمیفهمیدم که یعنی چگونه دل تنگ شده؟! نمیدانم آن موقعها سنگدل بودم که برای کسی دلم تنگ نمیشد یا در حال و هوای کودکی چنان غرق بودم که فرصتی برای درک دلتنگی نداشتم.
الان دلم برای آرامشهای دوران کودکیم تنگ شده، دوست دارم زمان به عقب برگردد.
از این جا به بعد هر چه میخواهم بنویسم که دلتنگ چه هستم؟ میترسم برخی از دلتنگیهایم با ناشکری همراه باشد.
فقط میدانم که گذشته برنمیگردد که مرا با بودن عزیزی، با داشتن موهبتی مادی و بیشتر معنوی از دلتنگی درآورد. فقط آرزو میکنم مثل کودکیهایم هنوز از نداشتن حس دلتنگی در تعجب بمانم.
#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
روز هشتم